ماه بالای سر آبادی است
اهل آبادی در خواب
روی این مهتابی خشت غربت را می بویم
باغ همسایه چراغش روشن
من چراغم خاموش
ماه تابیده به بشقاب خیار به
لب کوزه آب
غوک ها می خوانند
مرغ حق هم گاهی
کوه نزدیک من است: پشت افراها سنجد ها
وبیابان پیداست

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها